نی نی کوچولوی ما

بدون عنوان

1395/12/5 16:39
نویسنده : مهری
15 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان . ببخشید دیر اومدم سرگرم کارو تولد و سالگرد ازدواج من و بابایی بودم . 4 سال کامل از با هم بودنمون میگذره و اول سال پنجم عشقمون با وجود تو هستیم محبتمحبتبوس خیلی دوست داشتم سریعتر برم سونوگرافی که زودتر صدای قلب نازتو بشونم اما میترسیدم، قرار شد اول اسفند بریم برای سونوگرافی خیلی استرس داشتم میترسیدم که خدایی نکرده نباشی ،چه کنم مادره و نگرانیاش دیگه چشمکچشمک بالاخره اول اسفند شد و پایان انتظار ،با بابایی رفتیم دکتر بعدشم سونوگرافی منتظر بودم اسمم رو صدا بزنن ،صدا زدن رفتم داخل قلبم تند تند میزد خیلی استرس داشتم زل زده بودم به مانیتور روبروم که ببینم هستی داشتم دنبالت میگشتم که یهو صدای ضربان قلبت پخش شد زبان وای که چه حس شیرینی بود شک شدم خیلی خوشحال شدم خیلی ،قلب کوچولوت تو وجود من میزد آرام خیلی زیبا بود و هست خیلی زیاد . کاش بابایی هم میومد داخل تا اومدم بیرون بابایی پرسید چی شد گفتم قلبش میزد به حدی خوشحال شد گفت کاش منم میومدم. ایشالا دفعه بعد بابایی رو هم میبریم چشمکخندونک 15 میلیمتر بودی تو هفته هشتم به خاله معصوم اس دادم تبریک  گفت مامان جون هم تماس گرفت خیلی شاد شد گفتم قدش 15 میلیمتره گفت ماشالا کشیده به باباش قد بلند میشه خندونکخندونک فدای اون قد و بالات بشه مامانی 1 سانتی من بوسبوس 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)